فرجام نيك و بد ( عاقبت به خيري و عاقبت به شري ) (1)


 

نویسنده : عليرضا صادقي
منبع : اختصاصی راسخون




 

چكيده :‌
 

در اين مختصر پيرامون عاقبت انسانها بحث شده است و بحث لغت و نيز اهميت موضوع در منابع اصلي مانند قرآن و نهج البلاغه و روايات اهل بيت عليهم السلام مطالبي آورده شده است . در ادامه عوامل نيك فرجامي مانند :‌تقوي ، ايمان ،‌صبر ، توبه و پاكي دل و غيره مطرح شده است و عوامل بد فرجامي مانند : گناه ، دشمني با اهل بيت ، توبه نكردن و ... بيان شده است . در پايان مصاديقي از عاقبت به خيري و عاقبت به شري آورده شده است .
کلید واژه : عاقبت نیک ، عاقبت بد ، روایات

مقدمه :
 

يك مبحث مهم در روزگار ان دغدغه نتيجه و فرجام كار انسانها مي باشد ، نگاهي به تاريخ اسلام خصوصا و تاريخ انسانها عموما از ابتداي خلقت تا زمان حاضر شخصيتهائي را مي توان يافت كه در دو راهيها ، راه درست يا غلط را انتخاب كرده در نتيجه يا به سعادت ابدي و يا عقوبت ابدي مبتلا شده اند 0 در بسياري از دعاها اللهم خل سبيلنا و أحسن تسييرنا و أحسن عاقبتنا(1) از خداوند خواستار عاقبت به خيري هستيم . جهت اهميت موضوع رواياتي كه تاكيد بر بحث عاقبت به خيري دارند را بيان مي كنيم : امام صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: بهترين كارها آن است كه پايان آن به خير انجامد. وهب قرشى از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه على عليه السّلام فرمود: سعادت حقيقى آن است كه پايان كار انسان به سعادت ختم شود، و حقيقت شقاوت هم اين است كه پايان زندگى به شقاوت ختم گردد. ابن علوان از امام صادق عليه السّلام و او از پدرش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه على عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: هر كس در ظاهر خود را نيك جلوه دهد و خويشتن را خداشناس نشان دهد ولى در باطن كارى كند كه خداوند راضى نيست، او خدا را بر خود خشمگين ساخته است. ابو فروه انصارى كه يكى از عابدان و زاهدان بود گفت: عيسى بن مريم به حواريون فرمود: من حقيقتى را به شما بگويم مردم مى‏گويند بنا به پايه‏اش ارتباط دارد، ولى من اين چنين نمى‏گويم، گفتند يا روح اللَّه پس شما چه مى‏گوئيد.عيسى عليه السّلام فرمود: من از روى حقيقت و واقعيت به شما مى‏گويم، آخرين سنگى كه بناء مى‏گذارد آن اساس و پايه هست ابو فروه گفت: مقصود آن است كه انسان بايد به عاقبت كارهاى خود توجه كند(2). بالاخره هركسي يا سعيد است يا شقي است در پايان كار، يا پايان كارش شيرين است يا تلخ است.در اين مختصر مباحثي پيرامون عاقبت به خيري صحبت خواهيم كرد به عون الله تعالي

فصل اول : بررسي لغوي عاقبت


عاقبت به خيري در لغت :


در لغت اطلاق عاقبت به فرزند : ليست لفلان عاقبَةٌ، أَي ليسَ له وَلَدٌ، فهو كالعَقْب و العَقِب الماضي ذِكرُهما، و الجَمْع أَعْقَاب. و یا هر چه که بعداز چیزی باشد را عاقبت گویند: و كُلُّ من خَلَفَ بَعدَ شيْ‌ء فهو عاقِبَةٌ و عَاقِب له(3)در لغتی دیگری به مکافات عمل و یا ثواب اعمال بحث عاقبت مطرح شده است : و العِقَابُ و العُقْبى: المُكافَأَةُ و الثَّواب(4).عُقْب و عُقْبى: (بر وزن قفل و كبرى) بمعنى عاقبت است هنالک الولایت لله الحق هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً كهف:
44. يعنى آنجاست تدبير و ولايت براى خداى حق او بهتر است از حيث ثواب و بهتر است از حيث عاقبت.در آیه شریفه : أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدّارِ رعد: 22.به آخرت عاقبت دنیا اطلاق شده است : ظاهرا مراد از «الدّارِ» دنياست و عاقبت دنيا آخرت است يعنى: عاقبت خوب دنيا (كه آخرت باشد) براى آنهاست. تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النّارُ رعد: 35. عقبى در اين آيه در ثواب و عقاب بكار رفته است على هذا نظر راغب كه گفته: عقبى مخصوص بثواب است درست نيست مگر آنكه مرادش از ثواب اعمّ باشد.عاقبة: پايان. و آن در عاقبت خوب و بدهر دو بكار مي رود مثل وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ اعراف: 128.وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى طه: 132. و مثل فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ آل عمران: 137. راغب گفته: عاقبت مجرد از اضافه مخصوص ثواب و در صورت مضاف بودن گاهى در عذاب بكار رود. استعمالات قرآن مؤيد اوست.در کتاب گرانسنگ قاموس قرآن عقاب، عقوبت ، معاقبه مخصوص بعذاب‌اند وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ بقره: 196. وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ نحل:126(5)و عاقِبَةُ كل شي‌ء: آخره(6) لغات مورد جستجو در روايات و آيات : حسن عاقبت ، سوء‌عاقبت ، العاقبه الحسني ، بمحمود العاقبه ، سلامت العاقبه ، جميل العاقبه ، عقبي ، عواقب

عاقبت در اصطلاح و عرف :
 

در عرف يعنى عاقبت معلوم مى‏شود چنانچه در السنه متداول است كسى كه عمل زشتى و يا خيري از او صادر مى‏شود مى‏گويند فردا اثرش را مى‏بينى يعنى عاقبت به نتيجه آن مى‏رسى و پشيمان و يا خوشحال مى‏شوى .پس عاقبت يعنى پايان و آن در عاقبت خوب و بد هر دو بكار مى‏رود.وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏(7) يعنى آخرت چون آخرت و عاقبت كار است به اين نام برده شده است .

فصل دوم : جايگاه موضوع در منابع اصلي
 

عاقبت به خيري در قرآن:
 

مسأله خير عاقبت در منطق قرآن مهمترين نعمتى است كه يك بنده مى‏تواند از آن برخوردار شود. چه اينكه خير عاقبت ناشى از ثبات ايمان است و چه نعمتى از ثبات ايمان براى يك بنده بهتر است لذا در دعاهايى كه قرآن مجيد از زبان انبياء و صالحين نقل مى‏كند، جمله «تَوَفَّنا مَعَ الأَبْرار 3: 93»يعنى ما را با نيكان بميران، فراوان به چشم مى‏خورد َمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعيد.(8)در تفسير الميزان : خداى تعالى بعد از حكايت كلام شيطان وعده او را كه همان اطاعت او در آنچه امر مى‏كند، مى‏باشد را ولى گرفتن او دانسته، فرموده: اطاعت او معنايش اين است كه شما او را به جاى خداى تعالى ولى و سرپرست خود بگيريد:" وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً" (9) و در افاده اين معنا نفرمود:" و من يكن الشيطان له وليا، و هر كس كه شيطان ولى او باشد" تا همان نكته‏اى را بفهماند كه آيات سابق آن را فهمانيد و آن اين بود كه تنها ولى عالم خداى تعالى است و هيچ كس ديگر بر هيچ چيز عالم ولايت ندارد، هر چند كه مردمى او را ولى خود بگيرند(10). تفكر كنيد در آيات قرآن مجيد و عبرت بگيريد به آن، پس بدرستى كه آن رساترين عبرتهاست، يعنى عبرت بگيريد به آن چه ذكر شده در آن از حسن عاقبت نيكوكاران و سوء مال ظالمان و عاصيان و امثال آنها، پس بدرستى كه آن رساترين عبرتهاست، يعنى رساترين و كامل‏ترين امور است كه عبرت توان گرفت به آنها، يا عبرتى كه بآن حاصل مى‏شود رساترين و كامل ترين عبرتهاست(11).
سفارش پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در عاقبت انديشى‏
مسعدة بن صدقه مى‏گويد كه: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى نزد پيامبر آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! به من سفارش كن. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: اگر سفارشت كنم آن را خواهى پذيرفت. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين سخن را سه بار تكرار كرد و هر بار آن مرد پاسخ آرى داد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: من به تو سفارش مى‏كنم كه هر گاه آهنگ كارى كردى در سرانجام آن بينديش، اگر درست بود انجام بده و اگر درست نبود از آن دست بكش(12).

عاقبت به خيري در نهج البلاغه :
 

الف - عاقبت سوء استفاده از دين
 

امام عليه السلام در نامه به معاويه نوشت: ظلم و انحراف، دين و دنياى انسان را فاسد مى‏گرداند و عيب‏هاى انسان را براى عيبجو آشكار مى‏سازد. بطور حتم مى‏دانى كه آنچه وقت بدست آوردنش گذشته است نمى‏توانى بچنگ آورى. خيلى‏ها كه مى‏خواهند به مطلب نا حقى دست يابند به امور معنوى پناه مى‏برند و خدا آنها را رسوا مى‏سازد. وظيفه تو اين است كه از قيامت، همان روزى كه عاقبت به خيران حسرت مى‏خورند كه چرا ثواب كم دارند و پيروان شيطان پشيمان‏اند كه چرا اختيار را بدست شيطان دادند و در آن شرائط بفرياد آنان نمى‏رسد، بترسى
آى معاويه ما را بقضاوت قرآنى كه اهل آن نيستى دعوت كرده‏اى ما بتو پاسخ نمى‏دهيم، بلكه قضاوت قرآن را مى‏پذيريم(13).

ب - امام علي عليه السّلام (در باره عاقبت اشخاص) فرموده است


1.بر بهترين اين امّت از عذاب و كيفر خدا ايمن و آسوده مباش بجهت فرموده خداوند سبحان: (فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (14)يعنى: از كيفر خدا ايمن نيستند مگر مردم زيانكار،
2.و بر بدترين اين امّت از رحمت و مهربانى خدا نوميد مشو بجهت فرموده خداوند سبحان: ( إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (15)يعنى: از رحمت خدا نوميد نشوند مگر كافران (پس خدا ميداند كه پايان كار هر كس چه باشد، هيچكس نبايد بظاهر حال اعتماد نموده و از پايان آن آسوده يا نوميد باشد)(16).

ج- عاقبت به خيري در غررالحكم :


باب العاقبة (سرانجام، پايان)الا و إنّ من تورّط فى الامور من غير نظر فى العواقب فقد تعرّض لمفدحات النّوائب. آگاه باشيد به راستى هر كس در افتد در كارها بدون انديشه و فكر در عواقب آن، به حقيقت خود را در معرض مصيبتهاى گران و سنگين در آورده. اعقل النّاس انظرهم فى العواقب.عاقل‏ترين مردم كسى است كه در عواقب كارها بيشتر انديشه و تأمّل كند. اذا هممت بامر فاجتنب ذميم العواقب فيه. هرگاه قصد كارى كنى بپرهيز از عواقب نكوهيده‏اى كه در آن است. بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. با نگرش و دقّت در سرانجامهاى كار است كه آدمى از هلاكتها ايمنى يابد. راقب العواقب تنج من المعاطب. مراقب و نگران سرانجامهاى كار باش تا از محلهاى سقوط نجات يابى. طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الامور. پيروى كردن از چيزهايى كه مى‏خوانند انسان را به بدى، تباه كند سرانجام كارها را.(17)

فصل سوم : چند نكته مهم


اوّل : ايمان و عمل صالح شرط لازم است ولي كافي نيست !


وعده‏هاى الهى با اهل ايمان از ثوابهاي اخروى و نعم دنيوى فقط شرطش ايمان و تقوى و عمل صالح نيست بلكه شرط ديگرى هم دارد كه جز خدا و رسول و اوصياء او كسى نميداند و آن موافات است يعنى بقاء ايمان تا آخرين نفس زيرا احدى نميداند كه عاقبت كارش به كجا مى‏كشد چه بسا اشخاص بسيار خوب كه مورد تعجب ديگران بودند ولى در پايان عمرش بى‏ايمان از دنيا رفتند لذا اين سؤال و دعا براى حفظ ايمان صاحبان خرد بوده كه تا آخرين نفس آن ايمان را داشته باشند تا مشمول وعده‏هاى خداوند متعال كردند لذا عرض ميكنند رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ كه سعادت منوط بايمان و اطاعت است و شقاوت مربوط بكفر و مخالفت، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است.(18) و به همين دليل مومن حالت اميد آنان توأم با خوف از سوء عاقبت مى‏باشد، يعنى نگرانند از اين كه مبادا درآينده دچار سوء عاقبت شده و سعادت آنان به تيرگى و ناكامى مبدل شود.(19) يعنى مومن دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى مادي را از خدا تقاضا نمى‏كند كه اينها همه فانيند و فقط دورنماى دل انگيزى دارند، بلكه از خدا مى‏خواهد كه عاقبت و پايان كارش به خير باشد، و با ايمان و تسليم و براى خدا جان بدهد، و در صف صالحان و شايستگان قرار گيرد.

دوّم : خير مطلق و خير مقيد !
 

خير مطلق يعنى چيزيكه در هر حال و بنظر هر كس پسنديده و مورد رغبت است مثل توصيفى كه پيامبر عليه السلام از بهشت فرمود كه «لا خير بخير بعده النّار و لا شرّ بشرّ بعده الجنّة(20)» « يعنى خبرى كه فرجامش و نتيجه‏اش آتش و عذاب باشد خير نيست و شرّ و زيانى هم كه نتيجه و فرجامش بهشت باشد شرّ نيست كه در اين حديث جاودانه پيامبر ملاك و ميزان برايشناخت خير و شرّ با توجّه بعاقبت و پايان آنها بيان شده و تفسيرى است بر آيه‏اى كه مى‏فرمايد: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ- (21)بنابر اين سود و نفع آنى و داورى در زمان محدود، خير و شر را تعيين نمى‏كند بلكه «ملاك الامر خواتمه» يعنى ملاك هر كارى و هر خير و شرّى پايان آن است از اين روى خداپرستان كه بفرجام و عاقبت و عكس العمل كارها معتقدند نيكوترين راه و تمام خير و نيكى را برگزيده‏اند و لو اينكه در انجام عبادات و احكام اجتماعى اسلام زحماتى متحمّل شوند» دوّم خير و شرّ مقيّد باين معنى است كه چيزى براى يكى خير است و براى ديگرى شرّ، مثل مالى كه ممكن است براى زيد خير باشد و براى عمرو شر و بدى، از اين رو خداى تعالى خير را با دو امر توصيف كرده است، در جائى مى‏فرمايد: إِنْ تَرَكَ خَيْراً- 180/ بقره) و در جاى ديگر فرمايد أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ(22)-.و سخن خداى تعالى در آيه إِنْ تَرَكَ خَيْراً- 180/ بقره) يعنى اگر مالى را به ارث باقى گذاشتمعناى اصطلاحى سوء عاقبت در مواردى بكار گرفته مي شود كه كسى در ظاهر و در انظار مردم از حسن حال و نام نيكى برخوردار باشد و در هنگام مرگ شقاوت و پليديش آشكار شود، ولى اصطلاح نمي تواند مسئله‏اى باشد و فرق بين معناى لغوى سوء خاتمه، با معناى اصطلاحى آن عموم و خصوص است زيرا معناى لغوى اين لفظ بر هر كسى كه پرونده‏اش ببدى بسته شد و عاقبت كارش به شقاوت ختم گردد اطلاق مى‏شود در حاليكه معناى اصطلاحى اين لفظ تنها شامل حال كسانى از اين افراد مى‏شود كه قبل از مرگ در نزد عامه مردم، مردمان نيك و افراد صالحى بحساب مي آمدند و هنگام مرگ باطنشان آشكار شد، و خبث و شقاوتشان بر ملا گشت و پرونده‏شان ببدى ختم گرديد.(23)

سوّم : عاقبت اختياري
 

بياني حضرت علامه طباطبائي رحمت الله عليه در ذيل آيه " وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِ(24)" دارند كه فرمودند: [عاقبت و سرنوشت انسان با اعمال ارادى و اختيارى او لزوم و حتميت پيدا مى‏كند]در اين بيان، روشن مى‏شود كه آيه شريفه سعادت و شقاوت را اگر بطور لزوم و حتم براى انسان اثبات مى‏كند از راه اعمال نيك و بدش مى‏باشد كه خود به اختيار خويش كسب كرده است نه اينكه بخواهد بگويد لزوم يكى از اين دو جبرى است و عمل افراد هيچگونه اثرى در سعادت و شقاوت آنان ندارد، خلاصه اينكه معناى آيه شريفه آن طور نيست كه بعضى «3» خيال كرده‏اند كه آيه شريفه سعادت و شقاوت هر كس را اثر قضاء حتمى و ازلى دانسته، چه اينكه عملى انجام دهد و يا ندهد، و چه اطاعت كند يا معصيت نمايد.

چهارم : رابطه عزلت و عاقبت به خيري (25)


و عزلت كه انس به خدا است و نفرت از خلق، محتاج است به ده خصلت: يكى از آن ده خصلت، علم است - يعنى: راه به مراتب حكمت عملى و نظرى، به قدرى برده باشد و تميز ميان حقّ و باطل كرده و به احكام شرع از فرايض و سنن جاهل نباشد. و هر كه از اين خصلت عارى است، عزلت مناسب او نيست و تحصيل علم از براى او، اهمّ است.
دوم - دوست داشتن فقر است - يعنى: از رياضات و مجاهدات نفس، به مرتبه‏اى رسيده باشد كه از زحمت و تعب مشوّش نشود. بلكه زحمت، محبوب و معشوق او باشد، كه اگر نه چنين باشد، زود عزلت به خلطت، و راحت به كلفت، مبدّل خواهد شد.
سوم - اختيار سختى و شدّت است. كه اگر در وصول معاش و ساير ما يحتاج، دير و زودى بشود، مضطرب نشود و در اساس صبر او رخنه‏اى راه نيابد.
چهارم - زهد است. يعنى: اجتناب نمودن از محارم، بلكه از مشتبهات. چه ارتكاب محرّمات و مشتبهات، موجب قساوت قلب است. و قساوت از اسباب دورى است از حضرت بارى، و اسباب دورى با وسيله قرب كه عزلت است، جمع نمى‏شود.
پنجم - غنيمت دانستن عزلت است، و به دل و جان از او راضى بودن و اختيار او نمودن. چرا كه شوق، سرمايه رسيدن به هر مطلب است.
ششم - نظر كردن است در عواقب. يعنى: هميشه به ياد عاقبت و نظر در عاقبت داشتن و موت و احوالات قبل و بعد موت را، از سكرات و مجازات و مكافات و احوال قبر، متذكّر بودن و نصب العين خود كردن.
هفتم - در هر مرتبه، خود را مقصّر دانستن و با وجود بذل جهد در عبادت، آن را سهل گرفتن.
هشتم - ترك عجب است. يعنى: تكبّر به خود راه ندادن و نه خود را و نه عمل خود را بزرگ گرفتن، و در هر مرتبه به عجز و قصور خود، معترف بودن.
نهم - در اكثر اوقات، در ذكر الهى بودن و از او غافل نشدن. چرا كه غفلت از جناب او، دام صيد شيطان است و اساس هر فتنه و بليّه است، چنانكه گذشت.
دهم - خالى بودن مسكن منزوى است، از هر چه در آن وقت در كار نباشد. چه وجود او باعث تشويش خاطر است(26).

پنجم : دعا براى حسن عاقبت‏


اى آنكه ياد او براى ياد كنندگان، شرافت است. اى آنكه شكر و سپاس او، براى سپاسگزاران، رستگارى است، و اى آنكه طاعت و فرمانبردارى او، براى اطاعت كنندگان و فرمانبرداران نجات و رهايى است. بر محمد و آل او درود فرست، و قلبهاى ما را با ياد خودت از هر يادى باز دار، و زبانهاى ما را با شكر خودت از هر شكرى نگهدار و اندامهاى ما را با طاعت خودت از هر طاعتى بازدار. و اگر براى ما فراغتى از كارها مقدر فرموده‏اى آن را فراغت سالم قرار ده كه در آن، گناهى ما را در نيابد و خستگى به ما رو نياورد تا (فرشتگان و) نويسندگان بديها با پرونده‏اى خالى از بيان گناهانمان از سوى ما بر گردند و نويسندگان نيكيها به خاطر نيكيهايى كه از ما نوشته‏اند شادمان شوند. و هنگاميكه روزهاى زندگانى ما سپرى گرديد و به تدريج مدّت عمرمان به پايان رسيد و دعوت تو كه چاره‏اى از پذيرفتنش نيست ما را احضار نمود، پس بر محمد و آل او درود فرست. و پايان آنچه نويسندگان اعمال ما، بر مى‏شمارند توبه مقبول قرار ده تا پس از آن بر گناهى كه مرتكب شده‏ايم و بر معصيتى كه انجام داده‏ايم باز ندارى. و روزى كه خبرهاى بندگانت را مى‏آزمايى، پوششى را كه با آن اعمال ما را پوشانده‏اى در برابر ديدگان گواهان بر ندار. همانا تو، نسبت به هر كسى كه تو را بخواند مهربانى، و براى كسى كه تو را ندا در دهد رواكننده‏اى.(27)

ششم: تفكر در عاقبت شخص
 

مطالعه بعضي كتب اخلاقي مانند اسرار الصلاه و معراج السعاده و فرجام انسانها خود فكر در عاقبت به خيري و يا سوء عاقبت يك نوع خود آگاهي به انسان دست مي دهد . چنانچه عارف كامل و عالم عامل مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى فرموده اند : « اما توبه عوام به اينست كه باطن خود را با آب حسرت و ندامت، از گناهان بشويد و گناهان خود را پيوسته مد نظر داشته و از گذشته خود پشيمان و بر آنچه از عمرش باقى مانده ترسناك باشد، گناهانش را كوچك نشمارد و بر آنچه از طاعت و بندگى خدا از او فوت شده متأسف و اندوهگين باشد، نفسش را از شهوات باز دارد و از خدا بخواهد كه او را بر وفاء به توبه‏اش موفق بدارد و از بازگشت بآنچه كه در گذشته بدان آلوده بود او را حفظ كند، و نفسش را در ميدان جهاد و عبادت رياضت دهد و آنچه از فرائض از او فوت شده قضا نمايد. اگر مظلمه‏اى بگردن اوست رد كند و از هم نشينان بد دورى گزيند شب را به عبادت بيدار و روز را روزه بدارد و پيوسته در عاقبت كارش بينديشد و از خدا كمك بخواهد كه استقامت در پنهان و آشكار باو عنايت كند و هنگام محنت و بلا ثابت قدم باشد تا از مرتبه توابين سقوط نكند»(28).

هفتم : خوف از سوء عاقبت‏(29)
 

و بيشتر خوفى كه بر دل نيكان و متّقين غالب است خوف سوء خاتمه است كه دلهاى عارفين از آن پاره پاره است، زيرا كه - همچنان كه مذكور خواهد شد - در آن وقت امر، صعب و خطرناك است. و بالاترين اين اقسام خوف سابقه است، كه خوف از روز ازل باشد. از اين جهت عبد الله انصارى گفته كه: مردم از روز آخر مى‏ترسند و من از روز اول. و روزى حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - در منبر دست راستش را بلند كردند و كف مبارك را پيچيده فرمودند: «اى مردم آيا مى‏دانيد كه در كف دست من چيست؟ عرض كردند كه خدا و رسولش داناترند. فرمودند كه: نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبيله‏هاى ايشان تا روز قيامت. سپس دست چپش را برداشته و فرمودند كه: آيا مى‏دانيد در كف دست من چيست؟ باز عرض كردند كه: خدا و رسولش داناترند. فرمودند كه: نامهاى دوزخيان و نامهاى پدران و قبيله‏هاى ايشان تا روز قيامت. پس فرمودند كه حكم خداست و حكم خدا عدل است كه:«فريق في الجنة و فريق في السعير»يعنى: طايفه‏اى در بهشت‏اند و طايفه‏اى در دوزخ و در حديثى ديگر وارد است كه فرمودند كه: «باشد كه سعيد را در راه اشقيا ببرند تا مردم بگويند كه مشابه با اهل شقاوت است، بلكه از خود ايشان است، ناگاه سعادت او را دريابد و داخل زمره سعدا گردد. و باشد كه شقى را در راه اهل سعادت ببرند تا مردمان گويند كه اين چه مشابه سعد است، بلكه از ايشان است، ناگاه شقاوت او را بگيرد. به درستى كه كسى را كه خدا از اهل شقاوت نوشت اگر در دنيا به قدر فواق شترى كه دست كشيدن به پستان اوست باقى بماند كه البته خاتمه او به سعادت ختم نشود(30).و نيز در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السّلام مينويسد: امام عليه السّلام از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل كرد كه فرمود: مؤمن پيوسته از آينه قيامت بيمناك است و يقين ندارد كه آيا مقام خشنودى و رضاى خدا را دريافت خواهد كرد يا نه تا هنگام مرگ و آمدن ملك الموت.جريان چنين است كه ملك الموت در هنگام شدت بيمارى و كمال ناراحتى او از رها كردن اموال و خانواده و گرفتاريهاى ديگر مى‏آيد.مؤمن بواسطه جدا شدن از زن و زندگى حسرت و اندوه فراوان دارد چون آرزوهايش نقش بر آب شد(31).

پي‌نوشت‌ها:
 

1. المحاسن ج 2 ص 353 11- باب ذكر الله في المسير ....
2.ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، ج‏2، صص: 277-279
3. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌2، ص: 245
4. المحيط في اللغة، ج‌1، ص: 198
5. قاموس قرآن؛ ج‌5، ص: 22
6. كتاب العين؛ ج‌1، ص: 179
7. اعلي 17
83.ترجمه اخلاق ج1 ص54
9.نساء 119
10. ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 137
11 شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ج‏3 284
12.‏ بهشت كافى-ترجمه روضه كافى، ص: 193
13.ترجمه‏نهج‏البلاغه(زمانى)، صفحه‏ى 753-نامه 48
14.اعراف 99
15. يوسف 87
16.ترجمه‏وشرح‏نهج‏البلاغه(فيض‏الاسلام)، ج 6 ، صفحه‏ى 1266
17. ترجمه‏غررالحكم‏ودررالكلم(محلاتى)، ج 2 ، صفحه‏ى 137
18. أنوار العرفان في تفسير القرآن ج‏7 428
19. انوار درخشان ج‏2 200
20. ترجمه مفردات، ج‏1، ص: 642
21. بقره 216
22. مؤمنون55
23. اسرار الصلاه ج1ص236
24. اسراء13
25.قال الصّادق عليه السّلام: صاحب العزلة متحصّن بحصن اللَّه، و متحرّس بحراسته، فيا طوبى لمن تفرّد به سرّا و علانية، و هو يحتاج إلى عشرة خصال: علم الحقّ و الباطل، و حبّ الفقر، و اختيار الشّدّة و الزّهد، و اغتنام الخلوة، و النّظر في العواقب، و رؤية التّقصير في العبادة مع بذل المجهود، و ترك العجب، و كثرة الذّكر بلا غفله
26.مصباح الشريعة-ترجمه عبد الرزاق گيلانى ص 179
27.دعاي يازدهم صحيفه سجاديه ص63 (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ بِخَوَاتِمِ الْخَيْرِ:)
(1) يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ، وَ يَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ، وَ يَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِيعِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ. (2) فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغا مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلامَةٍ لا تُدْرِكُنَا فِيهِ تَبِعَةٌ، وَ لا تَلْحَقُنَا فِيهِ سَأْمَةٌ، حَتَّى يَنْصَرِفَ عَنَّا كُتَّابُ السَّيِّئَاتِ بِصَحِيفَةٍ خَالِيَةٍ مِنْ ذِكْرِ سَيِّئَاتِنَا، وَ يَتَوَلَّى كُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِينَ بِمَا كَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا (3) وَ إِذَا انْقَضَتْ أَيَّامُ حَيَاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُكَ الَّتِي لا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِي عَلَيْنَا كَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لا مَعْصِيَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا. (4) وَ لا تَكْشِفْ عَنَّا سِتْرا سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، يَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِكَ. (5) إِنَّكَ رَحِيمٌ بِمَنْ دَعَاكَ، وَ مُسْتَجِيبٌ لِمَنْ نَادَاكَ.
28 . أسرارالصلاة ج 1 ص59
29 .معراج‏السعادة ج : 2 ص : 185
30. الكافي ج1 ص 444 باب مولد النبي ص و وفاته .....
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله النَّاسَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى قَابِضاً عَلَى كَفِّهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا فِي كَفِّي قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ الشِّمَالَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَدْرُونَ مَا فِي كَفِّي قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ قَالَ حَكَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ حَكَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِير
31. بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج‏2، ص: 23: بحارالأنوار 66 343 : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله : لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَهُ